۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه

سرودی در برابر مــعبد بــهار!.شعرهای بهاری اسماعیل وفا یغمائی.شماره 30

سرودی در برابر مــعبد بــهار!
این شعر  متن یک شعر برای یک ترانه با آهنگی ساخته سراینده است
ای بهار
ای بهار
ای بهار
بیقرار
بیقرار
بیقرار
ماههاست
سالهاست
قرنهاست
چشم بسته ایم
بر رهت به انتظار
چشم بسته ایم بر رهت به انتظار.
***
ای بهار
زنده مانده ایم
در نبرد و دود و درد
درشبان تار وسرد
وسرود پرشکوفه ی ترا که داده ای به مابیادگار
خوانده ایم
خوانده ایم
خوانده ایم
صبح تا به شام-هر کرانه هر گذر
برفراز دار
یا برابرگلوله های مرگبار.
****
-ای بهار
اشک ما
خون ما
جان ما به مقدمت نثار
کی بلند می شود ز راه تو غبار؟
***
ای بهار
ما به مقدم تو
تا سفر کنی به سرزمین ما
یک زمان مگر ز پا نشسته ایم؟
هر کران
به سردی و سیاهی شبان
همچو هیمه در تمامی اجاق ها شکسته ایم
ای بهار
سوختیم
سوختیم
سوختیم شعله وار.
***
-ای بهار
گوش دار
کز میان سبز نای بیشه زار
از فراز سنگ ها وصخره ها وقله ها
وژرفنای دره های کوهسار
از میان
دشت ها
شهرها
خانه ها وکارخانه ها و
کشتزار
از میان بیشمار حبس ها
(درنهان یا که آشکار)
عاقبت گرچه خاک ما غبار
می رسد سرود
می رسد سلام
می رسد درود
می رسد پیام:
-ای بهار
ای بهار
ای بهار
بیقرار
بیقرار
بیقرار
ماههاست
سالهاست
قرنهاست
چشم بسته ایم
بر رهت به انتظار
چشم بسته ایم بر رهت به انتظار
به انتظار
به انتظار
به انتظار
...............
..............
 2\ اسفندماه\1362

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر